فرارو- با وجود بحران آبی که این روزها گریبان گیر جامعه ماست، همه ما بارها و بارها تصویری از ابرهای باران زا را بالای سرهامان دیده ایم و در نهایت وقتی بدون اینکه قطره ای باران به زمین خشک هدیه کنند، گذشته اند، با افسوس در انتظار ابرهای دیگری مانده ایم. به گزارش فرارو، مهدی اخوان ثالث در شعر سترون، این حالت را به زیبایی هر چه تمام تر به تصویر کشیده است. تصویری از مردمی چشم به راه که گویی آسمان هم با آن ها کمر به دشمنی بسته است. شعر سترون از مهدی اخوان ثالث سیاهی از درون کاهدود پشت دریاها بر آمد، با نگاهی حیله گر، با اشکی آویزان به دنبالش سیاهیهای دیگر آمده اند از راه بگستردند بر صحرای عطشان قیرگون دامان سیاهی گفت اینک من، بهین فرزند دریاها شما را، ای گروه تشنگان، سیراب خواهم کرد چه لذت بخش و مطبوع است مهتاب پس از باران پس از باران جهان را غرقه در مهتاب خواهم کرد بپوشد هر درختی میوه اش را در پناه من ز خورشیدی که دایم می مکد خون و طراوت را نبینم… وای… این شاخک چه بی جان است و پژمرده سیاهی با چنین افسون مسلط گشت بر صحرا زبردستی که دایم می مکد خون و طراوت را نهان در پشت این ابر دروغین بود و می خندید مه از قعر محاقش پوزخندی زد بر این تزویر نگه می کرد غار تیره با خمیازه ی جاوید گروه تشنگان در پچ پچ افتادند دیگر این همان ابر است کاندر پی هزاران روشنی دارد ولی پیر دروگر گفت با لبخندی افسرده: فضا را تیره می دارد، ولی هرگز نمی بارد خروش رعد غوغا کرد، با فریاد غول آسا غریو از تشنگانم برخاست باران است… هی! باران پس از هرگز… خدا را شکر… چندان بد نشد آخر ز شادی گرم شد خون در عروق سرد بیماران به زیر ناودانها تشنگان، با چهره های مات فشرده بین کف ها کاسه های بی قراری را تحمل کن پدر… باید تحمل کرد می دانم تحمل می کنم این حسرت و چشم انتظاری را ولی باران نیامده پس چرا باران نمی آید؟ نمی دانم ولی این ابر بارانی ست، می دانم ببار ای ابر بارانی! ببار ای ابر بارانی شکایت می کنند از من لبان خشک عطشانم شما را، ای گروه تشنگان! سیراب خواهم کرد صدای رعد آمد باز، با فریاد غول آسا ولی باران نیامد پس چرا باران نمی آید؟ سر آمد روزها با تشنگی بر مردم صحرا گروه تشنگان در پچ پچ افتادند آیا این همان ابر است کاندر پی هزاران روشنی دارد؟ و آن پیر دورگر گفت با لبخند زهر آگین فضا را تیره می دارد، ولی هرگز نمی بارد |