عباس عبدی در یادداشتی در روزنامه اعتماد نوشت: در ادبیات دینی اصطلاحی وجود دارد به نام معصیت بدون لذت . در واقع این نوع گناه را بدتر از گناهی می دانند که با هدف کسب لذت انجام می شود، چون در معصیت با هدف لذت، گناهکار می داند که کار بدی می کند ولی چون می خواهد لذت ببرد، گناه می کند و شاید بعدا هم پشیمان شود و توبه کند. ولی در معصیت بدون لذت فرد به مرحله قساوت قلب و سقوط روحی می رسد. در این گناه حتی بهانه ای برای انجامش نیست. یکی از بدترین آن ها گناهان ساختاری و اداری است که فرد مرتکب ظلمی اداری یا سیاسی می شود بدون اینکه لذت شخصی هم ببرد. ماجرای سیاست ایران درباره اینترنت مصداق روشن معصیت بدون لذت برای معصیت کنندگان یا حداقل برای اکثر آنان شده است. حتی بالاتر هم می توان گفت که این معصیت نه تنها لذت ندارد، بلکه موجب زجر و عذاب گناهکاران هم می شود. چرا؟ به نظر می رسد که نسبت بخشی از طرفداران ساختار با اینترنت، مثل جن و بسم الله شده است که یکجا جمع نمی شوند. ولی مشکل اینجاست که نه می توانند بی خیال اینترنت شوند و تن به آن دهند و نه می توانند آن را قطع کنند. در نتیجه چوب دو سر طلا (با معنای منفی و استعاره ای آن) شده اند که در هر صورت بازنده هستند. چوب محدود کردن و مخالفت با اینترنت را می خورند ولی نان موجود بودن آن را نمی خورند. برای آنان اینترنت وضعیت پارادوکسیکال (متناقض نما) است نه می توانند آن را تحمل کنند، چون به منزله پایان کارشان است و نه می توانند آن را قطع کنند که باز هم به منزله پایان کار آنان است، در نتیجه مرتکب معصیت های بی فایده ای می شوند که لذتی ندارد. دو علت اصلی در مخالفت با اینترنت دارند. یکی را صریح می گویند ولی چندان جدی نیست و دیگری را در لفافه می گویند که مساله اصلی آنان است. آنکه جدی نیست، ظرفیت اینترنت برای جاسوسی و ملاحظات ضدامنیتی و از این حرف هاست. چرا جدی نیست، به این علت که اگر این مشکل باشد، برای همه کشورها هست، ولی آنان با اقدامات گوناگون مانع ضربه پذیری کشورشان از این جهت می شوند. در ایران جدی نیست، چون تجربه جنگ اخیر نشان داد که ضربه پذیری خیلی عمیق تر از توهم اینترنت است. به علاوه راه امن کردن آن شیوه هایی است که در جهان استفاده می شود که ایران در این زمینه ضعیف عمل کرده، زیرا توجه خود را به جای اینکه بر این نوع مقابله معطوف کند، بر ضدیت با اینترنت متمرکز کرده و برخلاف ادعای خود، با گسترش فیلترینگ راه را برای توسعه جاسوسی و نقص امنیت شبکه باز کرده است. پس در این توجیه جدی نیستند و این پوشش هدف دیگر آنان است. هدف بعدی دو جزء دارد؛ جزء اول؛ ممانعت از حضور رسانه ای مردم و دسترسی آزاد به اطلاعات و بیان نظرات سیاسی، اجتماعی و مذهبی و… به عبارت دیگر دنبال زنده کردن انحصار رسانه ای هستند. جزء دوم؛ جلوگیری از رواج سبک زندگی و آنچه آن را زندگی غربی و بی بند و باری می نامند. در هر دو مورد نیز شکست خورده اند و حتی با جرات می توان گفت که سیاست فیلترینگ هر دو مورد را بدتر کرده است. چرا؟ به این دلیل که فیلترینگ مانع از استفاده نشده است و اکثریت قاطع مردم با استفاده از فیلترشکن آن را دور می زنند. پس هیچ کدام از دو هدف محقق نمی شود. ولی چرا بدتر می شود، چون دور زدن فیلتر به معنای ضدیت با دستورات و سیاست های رسمی است و استفاده از فیلترشکن تقابل مردم با ساختار را زیادتر می کند. هزینه اینترنت و اتلاف وقت مردم را زیاد و سرعت آن را کم می کند و همین ها موجب بدبینی بیشتر نسبت به سیاستگذاران می شود و اتفاقا رغبت مردم برای حضور در این فضا را براساس قاعده حریص شدن مردم به آنچه منع می شوند را بیشتر کرده است. به علاوه نظرسنجی ها نشان داده که اینترنت را به مساله اول مردم تبدیل کرده اند. مساله ای که می دانند مشکل آن آگاهانه و برای فشار به مردم ایجاد شده است. همچنین این سیاست ها موجب شده که حکومت کنترل خود بر این فضا را از دست بدهد و دروغ های بیشتری در آن ها درج می شود و خلاصه آش نخورده و دهان سوخته است. اکنون و در نهایت به اینجا رسیده ایم که مطابق شاخص های جهانی وضعیت ایران در اینترنت از 100 در رتبه 97 قرار دارد. به این می گویند معصیت بدون لذت و حتی با درد. عقل بیش از هر چیز دیگر میان بشر برابر توزیع شده ولی در اینجا بیش از هر جای دیگر به صورت نابرابر استفاده می شود. |