مهراد حجتی طی یادداشتی در روزنامه اعتماد نوشتک جهانگیرخان صوراسرافیل روزنامه نگار به همراه ملک المتکلمین، 117 سال پیش در دوم تیر 1287 به فرمان محمدعلی شاه قاجار اعدام شد. مامونتوف خبرنگار روس که در زمان اعدام جهانگیر خان در ایران بود، نوشت: سر گذشت این دو تن - میرزا جهانگیر خان و ملک المتکلمین - بسیار ساده بود. امروز ایشان را به باغ [شاه] بردند و پهلوی فواره نگاه داشتند. دو دژخیم طناب به گردن ایشان انداختند. از دو سو کشیدند. خون از دهان ایشان آمد و این زمان، دژخیم سومی خنجر در دل های ایشان فروکرد… و این سرآغاز روزنامه نگاری در ایران بود. جهانگیرخان بنیانگذار مهم ترین روزنامه عصر مشروطه بود. گروهی از نخبه ترین نویسندگان در آن مطلب می نوشتند. از جمله علامه علی اکبر دهخدا که در ستونی به نام چرند و پرند مطلب می نوشت. شاید بتوان او را بنیانگذار طنزنویسی سیاسی در تاریخ مطبوعات ایران نامید. اساسا نشریه صوراسرافیل آغازگر خیلی چیزها بود. مهم ترینشان، آغازگر عصر مطبوعات روشنگرانه که به همت گروهی روشنفکر آزادیخواه منتشر می شد. دهخدا در یکی از شماره های همان صوراسرافیل نوشته بود: از تهدید و هلاکت بیم و خوفی نداریم و به زندگی بدون حریت و مساوات و شرف وقعی نمی گذاریم… تملق از کسی نمی گوییم و به رشوه گول نمی خوریم و اغراض نفسانی به کار نمی بریم، بد را بد و خوب را خوب می نویسیم (محمدباقر مومنی، صوراسرافیل، مجله: نامه انجمن کتابداران ایران دوره هفتم، بهار 1353 - شماره 1، برگ های پنجم و ششم) داستان جنبش مشروطه خود، داستان پر آب چشم است. اما داستان روزنامه نگاران آن دوران، داستان پر غصه تری است. روزگاری که ترور حکومتی رواج پیدا کرده بود و داغ و درفش و اعدام در انتظار نویسندگان حق طلبی بود که از آرمان های یک ملت می نوشتند. البته علاوه بر قتل و ترور، ترور شخصیت هم بود. مثل شایعاتی که گروهی از آخوندهای نزدیک به دربار علیه نشریه می ساختندتا آیت الله بهبهانی و آیت الله طباطبایی را علیه صوراسرافیل بشورانند. حقیقتا صوراسرافیل در میان مردم نفوذ داشت. نخستین نشریه ای بود که میان مردم رواج داشت. محمدعلی شاه این را خوب فهمیده بود، به همین خاطر هم یک بار اقدام به پرداخت رشوه کرده بود! او به بهانه کمک مالی مبلغی را برای گردانندگان روزنامه می فرستد و چند قزاق را هم به عنوان محافظ مقابل دفتر نشریه نصب می کند. دهخدا پول را نمی پذیرد و دستور می دهد که قزاقان آن را بین خود تقسیم کنند و هر چه زودتر شرشان را از سر او و سایه نجسشان را از دم در نشریه کم کنند. او گفته بود: نه تهدید و نه تطمیع، نویسندگان صور اسرافیل را نمی ترساند، چرا که مردم بهترین پشتیبان آن ها هستند. صور اسرافیل با بالاترین تیراژ ممکن به قولی بیست و چهار هزار شماره در هفته چون بیرقی در قلب مردم ستمدیده به اهتزاز درآمده است. کودکان روزنامه را به محض انتشار در سراسر شهرها به دست گرفته و می فروشند. گاهی روزنامه به چاپ دوم هم می رسد . (صوراسرافیل، دوره کامل، انتشارات رودکی، اسفند 1361، پیشگفتار) تصور 24 هزار تیراژ، آن هم در آن عصر - 118 سال پیش - با آن جمعیت کم پایتخت، برای هر حاکمی ترسناک است، چه رسد به محمدعلی شاه قاجار که تحمل هیچ یک از این روشنگری ها را نداشت. به همین خاطر هم فرمان داد تا بساط آن روزنامه را جمع کنند و صاحب امتیاز آن را بازداشت و در برابر چشم همگان اعدام کنند. میرزا جهانگیرخان، در آخرین مقاله اش در صور اسرافیل ، خطاب به قزاق های محمد علی شاه، نوشته بود: … ما هم از این جانبازی و فداکاری عاری نداریم و هیچ وقت نمی گوییم که چرا ما مغلوب مستبدین و بی دین ها شدیم زیرا که برادران آذربایجانی و گیلانی و فارسی و اصفهانی ما در راهند و عن قریب خواهند رسید. ما می خواهیم با بدن های خود، زیر سم اسب های آن ها را نرم و مفروش کرده و زمین طهران را برای تشریفات مقدم این مهمان های تازه رسیده، از خون گلوی خود زینت دهیم و به آن برادرهای مهربان بگوییم و افتخار کنیم که ماییم پیش صف های شهدای راه آزادی… (صور اسرافیل، دوره کامل، انتشارات رودکی، اسفند 1361، پیشگفتار) او شهید راه آزادی بود. همانطور که ملک المتکلمین. دو شهید راه مشروطه که یکصد وهفده سال پیش در راه روشنگری جان باختند تا به این شکل چراغ روشنگری را با خون خود روشن نگه دارند. اما با تعطیلی صور اسرافیل چراغ مطبوعات در کشور خاموش نشد. چون مشعلی که روشن شده بود در طول تاریخ دست به دست شده بود تا به ادوار دیگر رسیده بود. به دورانی که ماشین های چاپ امکان نشر مطبوعات را ساده تر کرده بود و توزیع مطبوعات با وسایل نقلیه جدید سهل تر شده بود. اما سیاست همواره سد راه مطبوعات در طول تاریخ شده بود. دوران پهلوی، اما دوران پر فراز و نشیبی برای مطبوعات ایران بود. دورانی که هم آزادی مطبوعات را در برهه ای تجربه کرده بود و هم در دورانی طولانی محدودیت و سانسور را تجربه کرده بود. یکی از نشریات مستقل که توسط گروهی از نخبگان مطبوعات در اواسط دهه 40 راه اندازی شده بود، روزنامه آیندگان بود که به همت داریوش همایون بنیانگذاری شده بود. روزنامه ای که تا چندماه پس از انقلاب دوام آورده بود و سپس برای همیشه خاموش شده بود. داستان آیندگان در ماه های منتهی به پیروزی انقلاب، داغ شده بود. در برهه ای که فضای باز سیاسی ایجاد شده بود و تیراژ مطبوعات به یک باره بالا رفته بود. آیندگان هم با چاپ مقالاتی از سوی گروهی از روشنفکران مورد توجه واقع شده بود. در آن برهه دو نامه توجه بسیاری را به خود جلب کرده بود. حتی یک نفر نیست از بختیار دفاع کند؟ به قلم مهشید امیرشاهی که خطاب به مردم و گروه های سیاسی نوشته بود. آن دو نامه بسیاری بحث ها را در محافل روشنفکری دامن زد. اما انقلاب، با شتابی که در آن روزها - دی ماه 57 - گرفته بود، راه خود را رفت و بالاخره چند روز بعد - در 22 بهمن - پیروز شد. آیندگان اما با همان مشی ماند. آن روزنامه برخلاف دو روزنامه قدیمی عصر - کیهان و اطلاعات - که مصادره شده بودند و حالا با گرایش حکومتی اداره می شدند، بر مشی مستقل خود اصرار ورزیده بود و راه خود را رفته بود. نشریه ای که اصرار داشت، چارچوب های حرفه ای مطبوعات را رعایت کند. به سمت حکومت تازه متمایل نشود. موضع مستقل خود را در ارایه اخبار و گزارش ها حفظ کند و حتی الامکان از گروه های سیاسی فاصله بگیرد. اما آیا این اتفاق ها رخ داد؟ به نظر می رسد، گرایش چپ تا حدودی در آن روزنامه غالب بود، همین شائبه هایی پیرامون سوگیری روزنامه به وجود آمده بود. در همین روزها بود که آیت الله خمینی گفته بود که دیگر روزنامه آیندگان را نمی خواند. هنوز چند ماه از پیروزی انقلاب نگذشته بود که یک روزنامه شناسنامه دار، در معرض تعطیلی قرار گرفته بود. روز 22 مرداد 58 روزنامه جمهوری اسلامی - ارگان حزب جمهوری اسلامی - در مقاله ای از کشف اسناد حمایت ساواک از این روزنامه خبر داد. ( این دستور ساواک بود: از آیندگان حمایت کنید . روزنامه جمهوری اسلامی، 22 مرداد 1358، ص 9) ماجرا بالا می گیرد. نویسندگان روزنامه از بیم جان خود تصمیم می گیرند از انتشار روزنامه خودداری کنند. اما موضع وزیر ارشاد وقت هم چندان به سود آن ها نیست. ناصر میناچی - که دست بر قضا بر جایگاهی تکیه زده است که زمانی بنیانگذار همان روزنامه، داریوش همایون آنجا نشسته بود- تصمیم به سخت گیری بیشتر می گیرد و به این ترتیب کار روزنامه تمام می شود. در همان ایام است که خبرنگار سرشناس آن روزگار با آیت الله خمینی دیدار می کند و در مصاحبه ای با اشاره به توقیف آیندگان از او می پرسد: چطور امکان دارد، الآن در کشور، کمونیست ها و سایر اقلیت ها- چه سیاسی و چه مذهبی و چه ملی- نمی توانند آزادانه اظهار بیان و اظهار اندیشه بکنند. چه دلیلی بود که مثلا روزنامه های مخالف مخصوصا آیندگان، بسته بشود؟ آیت الله خمینی در پاسخ می گوید: روزنامه آیندگان همان بود که با دشمن های ما روابط داشت. توطئه بود در کار، و با صهیونیست ها روابط داشت. از آن ها الهام می گرفت و بر ضد منافع مملکت و کشور می نوشت؛ و در تمام آن روزنامه هایی که توطئه گر بودند و می خواستند رژیم سابق را دوباره برگردانند به اینجا. این روزنامه ها جلوشان گرفته شد تا بفهمند به اینکه چطورند اینها و بعد از اینکه فهمیدند هر کدام که [توطئه گر] نیستند، نه، آزاد باشند. همه روزنامه هایی که بودند، به اعتبار اینکه دادستان آن طوری که فهمیده است اینها توطئه گر بودند و مفسد بودند و اینها الهام از شاه و از دستگاه صهیونیست ها می گرفتند، از این جهت اینها را توقیف کردند موقتا، تا اینکه رسیدگی کنند. این خلاف آزادی نیست. این جلوگیری از توطئه است که همه دنیا بوده است که جلوی این توطئه را بگیرند. ( مصاحبه با اوریانا فالاچی (مسائل مختلف ایران و جهان) . سایت جامع امام خمینی. ) تعطیلی آیندگان برای انقلاب، که یکی از شعارهای اصلی اش آزادی بود، خوب نبود. اما تندباد حوادث، وحجم گسترده وقایع، اجازه تأمل و درنگ در خصوص بسیاری از وقایع را نمی داد. چنان که چندی بعد ماجرای اشغال سفارت امریکا رخ داد و گروهی از همان روشنفکران- عمدتا از اعضای کانون نویسندگان- در دو پیام جداگانه از آن ماجرا حمایت کردند! آن ها اغلب چپ بودند. این نشان می داد که سرعت حوادث از خود سران انقلاب هم پیشی گرفته است. |