مهرداد خدیر در عصر ایران نوشت: در جریان سفر دیروز (پنج شنبه 9 مرداد 1404) رییس جمهوری به زنجان اتفاق جالبی رخ داد که انعکاس گسترده ای در شبکه های اجتماعی داشته و جای درنگ و تأمل دارد. ماجرا از این قرار است که وقتی محمد جعفر قائم پناه معاون اجرایی رییس جمهوری در سخنانی در حضور پزشکیان بر صداقت او تأکید ورزید تا نتیجه بگیرد به وعده های او باید اعتماد کرد و هنوز جمله را تمام نکرده رییس جمهور سخنان او را بُرید و خطاب به او گفت: جعفر! ول کن، حرفت را بزن... بی آن که بخواهیم بر این دیالوگ ساده بین دو دوست قدیمی که دست بر قضا بر مناصب بالا قرار گرفته اند تفسیر حماسی بنویسیم تا خوانندهٔ این نوشته بگوید فلانی، رها کن حرف اصلی را بگو بهانهٔ مناسبی است برای انگشت گذاشتن بر 10 نکته: یک. لحن و خطاب پزشکیان خطاب به معاون خود از دوستی یی قدیمی حکایت می کند . محمد جعفر قائم پناه از برادر به پزشکیان نزدیک تر است و گویا بعد از حادثه ای که برای همسر پزشکیان پیش آمد و فرزندان او را از نعمت مادر محروم ساخت همسر قائم پناه برای کاهش رنج فرزندان مادر از دست داده بسیار کوشیده است. دو. در این یک سال آن قدر بلای ریز ودرشت دیده که ریاست جمهوری را زیاد جدی نگرفته و نمی خواهد از جلد اصلی بیرون بیاید. آخرین آنها حملهٔ پهپادهای اسراییلی به جلسه شورای عالی امنیت ملی بود که اگر حفره ای ایجاد نمی شد و هوا نمی رسید جان خود را از دست می داد. شاید آموزهٔ بیهقی در داستان حسنک وزیر را آویزهٔ گوش دارد: احمق مردا که دل در این جهان ببندد که نعمتی بدهد و زشت بازستاند. سه. رییس جمهور دریافته وقت زیادی در پیش ندارد و مشکلات از زمین و زمان می بارد و به تعبیر خود او گیر افتاده اند و گرفتاری زیاد است و وقتی برای مداهنه و مجامله نیست. به تعبیر شاعر: ز تعارف کم کن و بر مبلغ افزا! چهار. آقای پزشکیان در سال 1359 که نمایندگان مجلس اول شورای اسلامی - منتخب واقعی مردم سراسر کشور و نه محصول نظارت نظارت استصوابی آقای جنتی و دوستان - به دیدار رهبر فقید انقلاب رفتند سمت و شهرت نداشت و دانشجویی در شُرُف اتمام تحصیل پزشکی بوده احتمالا به یاد دارد که جمله اول امام خمینی چه بود: من خوف آن دارم که آنچه را آقای حجازی گفتند باورم شود! این واکنش رهبر فقید انقلاب بود به سخنان اغراق آمیز فخرالدین حجازی نماینده نطاق و اول مجلس دربارهٔ امام خمینی که در آن فضا اگر شخص امام نقد نمی کرد دیگری جرأت نداشت خرده بگیرد. امام اما نگران تجدید فرهنگ تملق بود کما این که 12 بهمن 1357 وقتی در فرودگاه مهرآباد با صفی از مستقبلین روبه رو شد در اولین واکنش گفت: به رسم طاغوت دست بسته نایستید. بعدها برخی به طعنه گفتند پس دست بوسی اعضای دولت چه بود و توضیح داده شد به جایگاه مذهبی و مرجعیت ایشان مربوط است نه از منظر قدرت و قبل از به قدرت رسیدن و در میان مراجع مذهبی مرسوم است و مراد امام به صرف قدرت سیاسی است. اگر پزشکیان به روش آیت الله خمینی می خواست واکنش نشان دهد می توانست به جای قطع سخنان جعفر قائم پناه بگوید: من خوف آن دارم که آنچه را که آقای دکتر قائم پناه گفت باورم شود. اما این جا قضیه تفاوت داشت. چون به صداقت خود باور دارد در حالی که ادعای حجازی دربارهٔ ارتباط رهبر انقلاب با امام غایب بود که امام چنان داعیه ای نداشت. پنج . انتظار مردم از کار به دستان بهبود اوضاع است. این که شاخص هایی چون نرخ تورم و نرخ بیکاری را کاهش دهد و نرخ رشد را افزایش و در مجموع مردم در صلح و رفاه زندگی کنند. طبیعی است که سخنان یک رییس جمهوری انعکاس عمومی دارد و در سیاست خارجی نمی تواند کاملا صادقانه عمل کند و دیدیم که نمی گوید برنامه هسته ای آسیب دیده یا نه و حجم آن چقدر بوده یا از مذاکرات به دنبال چقدر غنی سازی هستیم. چند درصد یا به حق آن رضایت می دهیم. البته معاون اجرایی هم لفظ صداقت را برای وعده ها به مردم به کار برد. امروز بیستمین سالگرد پایان دوران ریاست جمهوری سید محمد خاتمی در 10 مرداد 1384 است و در ارزیابی آن دوران چنان که در متن دیگری احتمالا خواهم آورد شاخص ها معیار قضاوت خواهد بود. به تعبیر روشن تر صفات شخصی مسعود پزشکیان برای مردم آب و نان نمی شود. دیدیم که اعتماد کرد و لایحه ای را احتمالا نخوانده امضا کرد و هورا کشیدند و وقتی دانست خطا کرده و پس گرفت همان تشویق کنندگان گفتند حق نداشتی! صداقت با این جماعت جواب نمی دهد. با شهروندان و مردم البته باید صادق بود. شش. حجم گرفتاری ها بیش از آن است که تصور می کرد و ذهن او درگیر است. منتها نمی تواند عمق مشکلات را بگوید و این همان اسب زین کرده است که طلب کاران امروز مدعی تحویل آن بودند. به همین خاطر از معاون می خواهد اصل حرف را بیان کند. گوش مردم از مقدمه پر شده و منتظر ذی المقدمه در هر سخن هستند و اگر بخواهند حرف تکراری و شعار و ادعا و گاه یاوه بشنوند خوب صدا و سیما هست! هفت. در علم حقوق اصطلاحی است با این مضمون: شهادت خادم برای مخدوم، مسموع نیست. وقتی کارگری از صاحب کار شکایت می کند به استناد همین اصل اداره کار شهادت کارگران و مستخدمان کارفرما درباره شاکی را نمی پذیرد یا قاعدتا نباید بپذیرد زیرا چه بسا اگر امتناع کنند کار و درآمدشان به مخاطره افتد. در ضرب المثل های خودمان هم آمده: خوش تر آن باشد که سرّ دل بران، گفته آید در حدیث دیگران. چه لطفی دارد که معاون از رییس تعریف کند؟! هشت. تاریخ ایران آکنده از تملق و مداهنه و چاپلوسی است. به همین خاطر تحمل نقد دشوار است. مشهور است که در آغاز خلافت خلیفه دوم و در مسجد یکی برخاست و گفت: خطا کنی با همین شمشیر راستت می کنم! بهتر آن است که رییس جمهور به سخنان حاضران گوش کند نه آن که معاون و رفیق قدیمی در ستایش بگوید. نُه. 17 میلیون ایرانی در انتخابات سال گذشته به همین صداقت پزشکیان رأی دادند و نکتهٔ نامکشوفی نیست. منتها اولا انتظار دارند به بار بنشیند و وقتی گفته فیلترینگ را برمی دارد بردارد یا صادقانه بگوید زورم به شورای عالی فضای مجازی که خودم رییس آن هستم نمی رسد. مردم ما به ازای عینی مفاهیم را می طلبند. ده. بیش از صداقت گفتاری به صداقت رفتاری و اراده نیاز است. این مسیر قابل ادامه نیست و با حرف هم درست نمی شود. همان گونه که آقای پزشکیان به معاون خود می گوید: جعفر! ول کن، حرفت را بزن، مردم هم شاید وقتی پزشکیان را سرگرم بیان بدیهیات یا چرا چرا گفتن ( به سبک باید باید های سلف مرحوم) ببینند بگویند: مسعود! ول کن، کارت را بکن.... |