فرارو محسن صالحی خواه؛ وقوع جنگ 12 روزه، بعضی مغالطات قدیمی درباره حضور برون مرزی ایران را زنده کرد به نحوی که با قلب معنای برخی نظریات پیشین روبرو شدیم. امروز می شنویم که اگر سوریه را حفظ می کردیم، در ایران نمی جنگیدیم. در صورتی که این تعبیر مربوط به زمان خود و به طور مشخص مربوط به بحران تروریسم تکفیری است. مسئله سوریه بر خلاف آنچه تندروها تلاش می کنند به نظر برسد، تا این اندازه ساده نیست. ابتدا باید این مسئله را مد نظر قرار بدهیم که تعبیر اگر در عراق و سوریه نمی جنگیدیم باید در همدان و کرمانشاه می جنگیدیم، مربوط به اوج دوران یکه تازی های جریان تکفیری است که توانستند خلافت مورد ادعای خود را در بخش عظیمی از این دو سرزمین برپا کنند. به غیر از اقداماتی که در حوزه های دیگر جغرافیایی از لیبی در شمال آفریقا تا جنوب شرق آسیا انجام می دادند. چهار دوره زمانی حضور در سوریه حضور ایران به طور مشخص در سوریه را باید به چهار بخش تقسیم کرد. بخش اول زمانی بود که سوریه نیز در دومینوی اعتراضات بهار عربی قرار گرفت که از سال 2010 آغاز شد. برخورد حکومت اسد با معترضان سوری در کنار آماده بودن کشورهای دیگر برای ورود به این بحران، آغاز یک جنگ داخلی بود. ابتدای جنگ، بیشتر نام جریان های بریده از حکومت اسد شنیده می شد. ایران در این دوران در قالب هسته های کوچک مستشاری و عملیاتی نیروی قدس، به دعوت رسمی دولت سوریه وارد عمل شد و حضورش پنهان بود. منافع ایران در حفظ دولت سوریه به عنوان پل پیروزی دسترسی به گروه های مقاومت بود. محرم ترک، اولین شهید ایرانی در جنگ سوریه بود که دی ماه سال 1390 به شهادت رسید. تا چند سال بعد، هیچ جزییاتی از نحوه درگذشت او وجود نداشت. شاید این بخش از گزارش سایت مشرق درباره محرم ترک مربوط به سال 1398، گویای وضعیت باشد: محرم ترک شهیدی است که شهادتش از چند جهت مظلومانه است. اول اینکه جایی دور از دیار و کاشانه خودش بود و دیگر اینکه زمانی به شهادت رسید که به دلایل مختلفی نمی شد حرف از شهادتش زد و یا مراسم با شکوهی در خور مقامش برگزار کرد. بخش دوم مربوط به دوره ای می شود که سوریه درگیر یک جنگ داخلی تمام عیار شد. با طیفی از گروه های کوچک و بزرگ مخالف دولت اسد از سکولار تا سلفی ها، القاعده (النصره) و سپس داعش روبرو بودیم. بحران از سال 2014 دیگر محدود سوریه نماند و با سقوط موصل، شکست دومینووار شهرهای عراق نیز آغاز شد. موج تروریسم تکفیری پشت مرزهای ایران می آمد. ایران در این دوره علاوه افزایش حضور مستشاری خود در قالب مربیان و فرماندهان، ساختاری از نیروهای ایرانی، افغانستانی، پاکستانی و عراقی برای عملیات زمینی به وجود آورد که به مدافعان حرم معروف شدند. این نیروی زمینی، ضعف و فساد ارتش سوریه را جبران می کرد و نقش موثری در آزادسازی مناطق مختلف این کشور بر عهده داشت. با ورود تهدید به عراق و پیشروی داعش، این تهدید برای ایران بیشتر از قبل شد. از سال 2015 روسیه با نیروی هوایی وارد این جنگ شد هرچند منافع آن از حفظ حکومت سوریه، با ایران تفاوت هایی چشمگیر داشت. از جمله این که روابط عمیقی میان روسیه و اسراییل وجود دارد. دوره سوم به طور خلاصه مربوط به زمانی می شود که آتش جنگ داخلی در سوریه به پایین تر حد ممکن رسید و فضای سوریه تا حد زیادی تغییر کرد. حضور نیروهای ایرانی یا تحت فرماندهی ایران هم در این دوران کم تر شد اما ادامه پیدا کرد. بعضی مناطق که به طور دقیق از آن ها اطلاعی نداریم، همچنان تحت حفاظت این نیروها بود و مستشاران یعنی نیروهای نظامی رسمی نیز در این کشور حضور داشتند. ایران برای خود در سوریه یک تشکیلات داشت که علت ایجاد آن هم، به همان مفهوم پل پیروزی برمی گردد. دوره چهارم را می توانیم پس از 7 اکتبر بدانیم. در این دوران بود که ضربه های سنگین اسراییل به ایران در سطح فرماندهان ارشد آغاز شد و حکومت اسد نیز سقوط کرد. مشکل سوریه را باید در دوره سوم و چهارم دنبال کنیم. اسد همان اسد ماند نظام اسد خیلی زود سقوط کرد. او نتوانست کمر شکسته این کشور زیر بار جنگ داخلی را دوباره راست کند. سیستم سوریه هم بعد از این دوران تغییری نکرد. به رغم این که در ظاهر اصلاحاتی در آن کشور رخ داد اما در باطن همان سیستم بعثی پیشین در سوریه حکومت می کرد که این بار، مشکلات عمیق اقتصادی نیز به نارضایتی از سال ها سرکوب اضافه شده بود. اسد به رغم این که با حمایت ایران و روسیه توانست حکومت خود را حفظ کند، همان دیکتاتوری که پیش از جنگ بود، باقی ماند. اسد حتی تلاش کرد حمایت کشورهای عربی و غربی را بار دیگر به دست بیاورد. کرسی سوریه در اتحادیه عرب به آن کشور بازگشت و وعده هایی هم برای حل مشکلات عمیق اقتصادی گرفت. اما روند تحولات به شکلی نبود که این روند احتمالاً زمانبر بتواند حکومت او را نجات دهد. مشکلات عملیاتی ایران قصد نداشت به راحتی سوریه را رها کند اما با دو مشکل عمده مواجه بود. ابتدا این که ایران قرار نبود جای ارتش اسد بجنگد که مثل گلوله برف مقابل هجوم هیئت تحریرالشام آب می شد. هیچ مقاومت موثری مقابل نیروهای جولانی رخ نداد. نکته بعدی این که ایران هم در وضعیت عملیاتی مانند اوج دوران جنگ در سوریه نبود. بازخوانی روایت های موجود از فاصله 11 روزه آغاز حرکت نیروهای جولانی تا فرار اسد از سوریه تا حد زیادی مشخص می کند که به معدود نیروهای تحت فرمان ایران حتی سلاح و فشنگ مناسب برای مقاومت مقابل تحریرالشام نرسید. به گفته مقامات رسمی، دولت اسد هم هیچ درخواستی از ایران برای ورود به این موضوع نداشت. تهران هم نتوانست این وضعیت را تغییر دهد چرا که به تعبیر مقام معظم رهبری ما در همین شرایط دشوار هم آماده بودیم اینجا به من آمدند گفتند که همه ی امکاناتی که برای سوری ها امروز لازم است ما آماده کرده ایم آماده ایم که برویم. آسمان ها بسته بود، زمین بسته بود، رژیم صهیونیستی و آمریکا هم آسمان سوریه را بستند هم راه های زمینی را بستند، امکان نداشت. اینجوری است قضایا. انگیزه ها اگر چنانچه در داخل آن کشور به حال خود باقی می ماند و می توانستند در مقابل دشمن حرفی داشته باشند دشمن آسمانشان را هم نمی توانست ببندد، راه زمینی را هم نمی توانست ببندد. می شد بهشان کمک کرد. (21 آذر 1403) بنابراین، برخی واقعیت های عملیاتی، با تحلیل هایی که غالباً از سوی تندروهای داخلی مطرح می شود، تفاوت های زیادی دارد. ضمن این که، تعبیر جنگ در کشورهای دیگر برای دور نگه داشتن جنگ از خانه خود که به ویرانی خانه و مرگ غیرنظامیان کشورهای دیگر منجر می شود، تعبیر مناسبی به نظر نمی رسد. باید به این سیاست ها نگاهی دوباره داشت. همین نگاه با اندکی تفاوت ماهوی، در لبنان نیز وجود دارد. جنگ پس از 7 اکتبر آغاز شد جنگ پس از 7 اکتبر آغاز شد. تا حمله به بیروت و ترور معاون عملیات سپاه پاسداران در کنار سیدحسن نصرالله در مهر 1403. 13 فروردین 1403 به ساختمان کنسولگری در دمشق حمله شد. اما ترورهای رژیم صهیونیستی علیه فرماندهان ارشد نظامی ایران، با فاصله کمی پس از حمله 7 اکتبر و آغاز جنگ در نوار غزه آغاز شد. در ترورهای اسراییل، چند تن از بلندپایه ترین فرماندهان ایران در سوریه و سپس لبنان شهید شدند که صرفاً عناوین شغلی بعضی از آنان را می دانیم. افرادی مانند سیدرضی موسوی فرمانده پشتیبانی جبهه مقاومت، حجت الله امیدوار فرمانده اطلاعات نیروی قدس در سوریه و در بالاترین نقطه، محمدرضا زاهدی فرمانده سپاه سوریه و لبنان و محمدهادی حاج رحیمی، معاون هماهنگ کننده (نفر سوم سلسله مراتب فرماندهی) نیروی قدس. شهید عباس نیلفروشان معاون عملیات سپاه هم در جلسه ای با سیدحسن نصرالله، دبیرکل پیشین حزب الله حضور داشت و همراه او مورد حمله تروریستی قرار گرفت. همانطور که از مرور روندها مشخص است، جنگ پس از 7 اکتبر دامن ایران را هم گرفت. جنگ 12 روزه، ادامه آن رویدادها بود. گفته می شود اگر ایران سوریه را حفظ می کرد، جنگ به ایران نمی رسید. وقتی پس از سقوط اسد، قدرت جدید در دمشق هم تمایلی به همکاری با ایران نداشت، تهران چطور می خواست آنجا بماند که جنگ را از خود دور نگه دارد. گاهی آتش جنگ، تمام موانعی که مقابلش ایجاد شده را می سوزاند و پیش می آید. |